اکران مردمی فیلم «علت مرگ نامعلوم» در سینما هویزه مشهد حسین مسگرانی مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی خراسان رضوی شد + سوابق (۱۸ دی ۱۴۰۳) نگاهی به فیلم «زودپز» به کارگردانی رامبد جوان | خنده زیر موشک آموزش داستان نویسی | از سنگ و آب و شیاطین دیگر (بخش سوم) «گلزار معانی» از آثار بزرگان ایرانی | درباره کتابی از احمد گلچین‌معانی رامین حسین‌پور، کارگردان ایرانی برنده ۲ جایزه از جشنواره نیویورک شد راجر پرَت، فیلم‌بردار هری پاتر، درگذشت حضور فیلم‌سازان مشهدی در جشنواره فیلم کوتاه فجر | فرصتی برای دیده‌شدن زمان پخش فصل دوم سریال آخرین بازمانده از ما قطعه موسیقی دنیا دو روزه اثر ایرج خواجه‌امیری منتشر شد امیلیو اچواریا، بازیگر کهنه‌کار مکزیک درگذشت اکران آنلاین انیمیشن بچه زرنگ در نوروز ۱۴۰۴ حواشی شهرام ناظری در مراسم بزرگداشت خواجوی کرمانی | تصویربرداری نکنید! ماجرای درگیری خونین شهرام شکوهی با همسرش! + فیلم فیلم سینمایی برکه خاموش، روی پرده سینما فیلم کوتاه بایکوت راهی جشنواره منار صوفیه شد نقش‌آفرینی حسام منظور در سریال مهمان‌کشی زمان اکران بتمن ۲ به تأخیر افتاد
سرخط خبرها

بزرگمردی ساکن جغرافیای موسیقی | یادی از مرحوم دکتر لطف‌الله مفخم پایان، جغرافی‌دان و موسیقی‌دان

  • کد خبر: ۳۰۹۲۷۲
  • ۱۷ دی ۱۴۰۳ - ۱۴:۲۷
بزرگمردی ساکن جغرافیای موسیقی | یادی از مرحوم دکتر لطف‌الله مفخم پایان، جغرافی‌دان و موسیقی‌دان
تا سال‌۱۳۳۶ که دکتر مفخم به مشهد بیاید، دانشگاه این شهر اصلا گروه جغرافیا نداشت. او آمده بود تا تحول تازه‌ای در دانشگاه ایجاد کند. خودش گروه جغرافیا را تأسیس کرد و به‌عنوان استاد و مدیرگروه مشغول به کار شد تا زمان بازنشستگی.

به گزارش شهرآرانیوز؛ خانه خانواده آقای مفخم، دیوار‌به‌دیوار خانواده عالی‌مقام فرهت بود. جایی در کوچه آقا سیدهاشم در خیابان شاه‌آباد تهران. خانه‌های کوچه آقا سیدهاشم را اغلب اصیل‌زادگان شهری پر کرده بودند. همین خانواده فرهت خودشان از آن خانواده‌های دیوانی بودند که عموما آدم‌حسابی‌های سیاست و موسیقی در آن آمد‌و‌شد داشتند و از پنجره‌های رو به کوچه‌شان، بسیاری اوقات صدای ساز و موسیقی ایرانی بیرون می‌آمد. مفخم‌ها هم خاندان با‌اصل‌و‌نسبی بودند که پشت‌به‌پشت همگی تحصیل‌کرده و اهل علم بودند و تحصیلات عالیه و نظم در خانه‌شان حرف اول را می‌زد. این همسایگی با خانواده فرهت، بالاخره یک جایی کار دست دل لطف‌ا... داد. آن زمان، لطف‌ا... دبیرستان می‌رفت.

دانش‌آموز دارالفنون بود. اما مدتی بود حواسش مدام پرت نت‌های ویلون می‌شد که گاه‌و‌بیگاه توی کوچه می‌پیچید. پدرش اعتقاد داشت درس خواندن به هر دل‌مشغولی دیگری اولویت دارد. لطف‌ا...، اما توی یک دستش کتاب‌های درسی بود و توی دست دیگرش، آرشه ویلون. قول داده بود این ردیف‌های موسیقی و درس را به مثابه دو راه موازی جلو ببرد و هیچ‌کدام سد رشد دیگری نشود. 

هرطور بود پدرش را متقاعد کرد و همان اول کار رفت نشست سر کلاس‌های استاد ابوالحسن صبا. بعدتر هم شاگرد استاد گریگوریان شد و آن‌قدر توی هنرش جلوه کرد که هم‌پیاله بهترین موسیقی‌دانان مطرح زمانه‌اش شد. روی میز مطالعه‌اش، یک طرف انبوه کتاب‌های درسی بود و طرف دیگر، نت‌نویسی‌های استاد صبا که خودش یک‌تنه همه را جمع‌آوری کرده بود و بنا داشت در اولین فرصت چاپ کند. 

بعدتر درست همان سالی که مدرک لیسانس خود را از رشته باستان‌شناسی و تاریخ و جغرافیا از دانشسرای عالی گرفت، افتاد پی چاپ نت‌نویسی‌های استاد، اما از بد روزگار، بانگ بلند ناقوس جنگ جهانی دوم به خیابان‌های تهران هم رسیده بود. توی آن آشفته بازار، دیگر کسی پی چاپ کتاب و این قبیل امور فرهنگی نبود. گرانی و قحطی بیداد می‌کرد. 

هزینه چاپ سر به فلک کشیده بود و اصلا حتی اگر چیزی از چاپخانه بیرون می‌آمد، بازار فرهنگ و آموزش، مثل مرداب راکد بود. در شرایطی که اقشار مختلف، جز اخبار مربوط به جنگ چیزی را در مطبوعات و نشریات دنبال نمی‌کردند، لطف‌ا... مفخم شده بود اسباب تمسخر جماعتی که ذوب در سیاست زمانه شده بودند. با این همه لطف‌ا... مفخم دست به زانو گرفت و با هزینه شخصی افتاد پی چاپ تمام آن چیز‌هایی که طی سال‌ها شاگردی و ممارست، جمع‌آوری کرده بود. 

سه دوره ردیف ویولن استاد ابوالحسن صبا، شش جزوه از ترانه‌های ملی، هجده قطعه پیش درآمد از استادان عصر آواز دشتی، سرود‌های آموزشگاه‌ها، آموزش سلفژ رودولف، بیست‌و‌پنج قطعه ضربی از استادان و تعداد زیادی از ترانه و سرود‌های گوناگون به صورت تک‌برگی که همگی تنها بخشی از دوندگی‌های لطف‌ا... مفخم در سال‌های جنگ و خون و سیاهی بود.

مطالعه، آموزش و تربیت

اواخر دهه ۲۰ بود و لطف‌ا... مفخم همچنان پایبند قولی بود که به پدرش داده بود. پس به تحصیلات دوره لیسانس اکتفا نکرد و درست همان سالی که با همسرش ازدواج کرد، زندگی‌شان را ریخت توی دوتا چمدان و راهی فرانسه شد. قصد داشت دکترایش را در رشته جغرافیای طبیعی بگیرد. سال آخری که بنا بود پایان‌نامه بنویسد، سرچرخاند سمت وطن و دست گذاشت روی شمالی‌ترین نقطه از نقشه ایران و طبیعت دریای خزر را سوژه پایان‌نامه‌اش قرار داد.

او بنا به اصول خانوادگی‌اش، خیلی خوب می‌توانست از عهده پیشبرد هم‌زمان دو فعالیت جدی بر بیاید. تا زمانی که در ایران دانش‌آموز و دانشجو بود، درس و موسیقی را با هم ادامه داد. بعدتر که پایش به فرنگ باز شد، هم‌زمان با تحصیل در مقطع دکترا، در رشته ادبیات و زبان فرانسه هم گواهی‌نامه عالی گرفت. پنج سال بعد که برگشت ایران، افتاد پی تربیت دانش‌آموزان و شد معلم مقطع دبیرستان. 

او عجیب‌ترین معلم مدرسه بود. همان معلم خوش‌پوش، تمیز، مرتب و وقت‌شناسی که ساعت آمدنش به کلاس، ثانیه‌ای تأخیر نداشت. همیشه اتوکشیده بود. ادبیات خاص خودش را داشت. پاسخ هیچ سؤالی را به بعد موکول نمی‌کرد. خستگی با او بیگانه بود و مثل یک افسر وظیفه‌شناس آمده بود تا سرباز‌های علمی آینده مملکت را برای نبرد‌های دشوار پیش رو مهیا کند.

ضابطه‌مند، دل‌سوز و بااراده

تا سال‌۱۳۳۶ که دکتر مفخم به مشهد بیاید، دانشگاه این شهر اصلا گروه جغرافیا نداشت. او آمده بود تا تحول تازه‌ای در دانشگاه ایجاد کند. خودش گروه جغرافیا را تأسیس کرد و به‌عنوان استاد و مدیرگروه مشغول به کار شد تا زمان بازنشستگی. ده پانزده سالی را میهمان مشهدی‌ها بود و زمانی که در قامت استاد دانشگاه ظاهر شد، همچنان همان معلم سخت‌گیر دبیرستان‌های تهران بود و چه بسا قانون‌مدارتر. دانشجویان را نفر به نفر با نام و چهره می‌شناخت. از روز اول تدریس، یک دفترچه درست کرده بود که نام و تصویر و مشخصات تمامشان را برای خود نوشته بود و هر چند هفته یک‌بار مرور می‌کرد.

در روزگاری که هنوز خبری از وام‌های دانشجویی نبود، دکتر مفخم با شناسایی دانشجویان بی‌بضاعت یا شهرستانی، پیش از هرچیز می‌افتاد پی پیدا کردن یک شغل پاره‌وقت برایشان. اگر نتیجه نمی‌داد از جیب خودش وام می‌داد تا دانشجو، دغدغه مسائل مالی را نداشته باشد و فقط تمرکز کند روی درس‌ها. از اواخر دهه ۴۰ که متقاضیان وام زیاد شدند، با یکی از شعب بانک بازرگانی قرار گذاشت تا به دانشجویان وام بدهد و خودش به‌شخصه پشت سفته‌هایشان امضا می‌گذاشت. 

از طرفی، همان اندازه انتظار داشت همه چیز به قاعده باشد. از نحوه پوشش دانشجویان گرفته تا انتخاب کلماتشان. همه می‌دانستند حتی وسط مرداد ماه، باید پیش از ورود به اتاق استاد، با کت‌و‌شلوار آراسته حاضر شوند. دقیقه‌ها، می‌توانستند روی قضاوت دکتر نسبت به دانشجو تأثیر بگذارد. هیچ تأخیری پذیرفتنی نبود آن‌چنان که خود نیز هوای ثانیه‌ها را داشت. 

هنوز که هنوز است اگر سری به گروه جغرافیای دانشگاه مشهد بزنید، چیزی نزدیک به ۶۰ درصد وسایل و نقشه‌های موجود، همگی یادگار سال‌های حضور دکتر مفخم است که با همت بلند خود خریداری کرده بود. اما این تنها یادگار دکتر در حوزه جغرافیا نبود. اولین انجمن جغرافیایی ایران به دست او تأسیس شده بود و نخستین شماره از مجله جغرافیا در ایران، از سوی مرحوم مفخم به زیر چاپ رفت. با این تفاصیل ۶۸‌سالگی هنوز خیلی زود بود برای از دست دادن چهره‌ای که سال‌های جوانی‌اش را صرف اعتلای موسیقی و جغرافیای این آب و خاک کرده بود. 

سال‌۶۳ بود که برای یک عمل جراحی به مشهد آمد. دوران نقاهتش را به‌خوبی سپری کرد. بعد برگشت تهران، اما سکته مغزی ناغافل کار را تمام کرد و در هفدهمین روز از سال‌۱۳۶۳ پس از تحمل یک دوره ناخوشی، از دنیا رفت و در بهشت زهرا (س) تهران به خاک سپرده شد.

منابع: وبگاه موسیقی هارمونیک و زندگی‌نامه مرحوم دکتر لطف‌ا.. مفخم پایان، از نگاه یکی از شاگردانش (محمدحسین پاپلی یزدی) در مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->